جدول جو
جدول جو

معنی کلم بم - جستجوی لغت در جدول جو

کلم بم
بام طویله که جای انبار کردن علوفه ی دام است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم کم
تصویر کم کم
صدای کلنگ چاه کن هنگام چاه کندن یا نقب زدن، ریگ روان
فرهنگ فارسی عمید
نوعی کلم با برگ های پهن و پیچیده به هم که به صورت خام و پخته مصرف می شود، کلم پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، رفته رفته، کیچ کیچ، نرم نرم، جسته جسته، آرام آرام، خوش خوشک، متدرّج، خوش خوش، پلّه پلّه، اندک اندک، خرد خرد، آهسته آهسته، نرم نرمک، تدرّج
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لُ بَ / بِ)
نوعی نان شیرینی در تداول مردم خراسان. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلنبه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلنبه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ بِ سَ)
بمزاح یا تحقیر، کنایه از معمم. آخوند. دستاربند. مندیل بند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
دهی از دهستان کیاکلاست که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
بمعنی علم بردار است. (آنندراج). حامل علم:
نی نی به روز عیدی و روز دعاش هست
کیخسرو آبدار و سکندر علم برش.
خاقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
به لغت مغربی قطف بحری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان). آوازکافتن نقب. (فرهنگ جهانگیری). آواز شکافتن زمین و نقب به کنج خانه. (آنندراج) (انجمن آرا). آواز شکافتن زمین و نقب. گم گم. (فرهنگ فارسی معین) :
به چارپارۀ زنگی به باد هرزۀ دزد
به بانگ زنگل نبّاش و کم کم نقاب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 56).
گنج پروردۀ فقرند و کم کم شده لیک
کم کم کنج سراپردۀ بالا شنوند.
خاقانی (از انجمن آرا).
، آواز کفش. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ فارسی معین) ، صدای در و مانند آن. (فرهنگ رشیدی). صدای در. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، صدای شمردن زر را نیز گفته اند و آن را کم کم آفتاب خوانند. (برهان).
- کم کم آفتاب، صدای شمردن زر. (ناظم الاطباء). صدای شمردن زر. (آنندراج). صدای شمردن پول (زر وسیم). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُکُ)
زعفران. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم هندی زعفران است. (فهرست مخزن الادویه) ، ریگ روان. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی ریگستان معرب قم گویند و معروف است. (آنندراج) ، قمقمه و کوزه و ابریق. (ناظم الاطباء). آفتابه. فارسی است و قمقم نوعی آوند معرب آن است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قمقم، سبو و کم کم که آوندی است معرب است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ بُ)
بندری در جزیره سیلان که مرکز این جزیره نیز هست و 425000 تن سکنه دارد. بندری است پر آمد و رفت ویکی از مراکز صنعتی نیز می باشد. (از لاروس). در دهانۀ رود کلانی واقع است و بزرگترین شهر و بندر سیلان و مرکز استخراج زغال سنگ و کارهای دستی بومی است و دانشگاه و کالج دارد. نخستین بار بوسیلۀ پرتغالیان مسکون و آباد شد (1517 میلادی) و به یاد کریستوفر کلمبوس به کلمبو موسوم گردید. (از فرهنگ جغرافیایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
اندک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم بر
تصویر علم بر
درفش بر آن که درفش را حمل کند حامل علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
((کُ کُ))
ریگ روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
تدریجا
فرهنگ واژه فارسی سره
اندک اندک، بتدریج، رفته رفته، متدرجاً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اطراف اجاق، مرتعی در حومه ی لفور، ریسمانی که با آن شاخ گاو را می بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
بز شکاری
فرهنگ گویش مازندرانی
سهل انگاری، کش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج خزری، بی دم، دم کوتاه، دم کوتاه، چوب نوک تیز و زوبین دار از جنس شمشاد که در معبر
فرهنگ گویش مازندرانی
بز نر و تخمی، بز بدون شاخ
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف اجاق، نام مرتعی در بابل کنار شهرستان بابل، از توابع کیاکلای شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پلیکان، مرغ سقااین نام به خاطر زائده ی پوستی زیر منقار
فرهنگ گویش مازندرانی